نامه ای به پدر / عاطفه امام



سلام . می دانم که صدایم را نمی شنوی اما برای دل تنگیهایم برای سکوت بی پایان مادر و برای لبخند تلخ لحظه هایم می نویسم .
تو آنجایی و من اینجا در این فکر که تا چه حد در اشتیاق بار دیگر در کنار تو بودن سیر می کنم .
آن شب که تو را وحشیانه از ما جدا کردند چاره ای نبود جز سکوت، مرگی که در آن صدای پلک زدن باران می آمد و من در احساسی که در خمیدگی کوچه ناپدید می شد تشییع می شدم .
پدرم !
الان 35 روز است که در انتظار دیدن دوباره ات نشسته ام . نمی دانم الان کجایی و به چه فکر می کنی
به من آموختی که از حقم دفاع کنم اما الان حق دیدن تو را هم از من گرفته اند . حال این حق را از که طلب کنم ؟!
اما حالا روزگار به من یاد داد ،گاه باید از شیفتگی رها شد تا به آگاهی رسید .
ببین چقدر نجیب نجوا می کنم تورا میان اشک و دلتنگی !
حاکمان !
برزخ را چه قیامتی است ؟ که اینگونه گل را خشک و خشت را آجر می کند ؟
دنیا را چه خیراتی است که وجدان را ذوب و محبت را تبدیل به آتش می کند ؟
دنیا را چه خیری است که بشر را اینگونه به دنبال قدرت می کشاند ؟
و هم اکنون لحظه هایم در حسرت فهم این واژه به یغمای زمان می رود که "عشق" را در جستجوی کدامین متاع شیطان به باد داده ایم که اینگونه نفرت در کیسه هایمان اندوخته ایم ؟ دولتمردان !
من هنوز در سینه ی خود شراره ای آسمانی دارم که نامش وجدان است . با این کلمه آشنایید ؟ فکر نمی کنم
...

دخترت عاطفه
مرداد 28

2 comments:

ناشناس گفت...

صبور باش خواهرم

از گفتار پروردگار عالم بهتر برایت چیزی نداشتم تابنویسم

الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ

پایان کار ظالمان نزدیک است

ناشناس گفت...

این دو تا رو ببینی بد نیست

http://www.taghallobesabz.blogfa.com/

http://www.eterafsabz.blogfa.com/

ارسال یک نظر