"جمهوری اسلامی"؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد / ساجده و فاطمه عرب سرخی


¦ 0 comments


قابل توجه رسانه های زندهای که هنوز ته رمقی برای اطلاعرسانی دارند. آنها که هنوز هستند و جرات و جسارت آن را دارند که از زندهترین آدم های این سرزمین خبر بگیرند و به اطلاع مردم بزرگ کشورمان برسانند.

خواهشمند است دیگر هیچ خبری از خانوادهی سربلند و سرافراز شهیدان عربسرخی و بزرگمرد آزادهاش کار نکنید. ما داشتیم آماده میشدیم تا به ملاقات پدر برویم. همه چیز آماده بود. دانههای سرخ انار داشت دانه میشد و پرتقالها شسته و مهیا منتظر بودند، که "برادر سیدحسین" زنگ زد و خبر داد: "قرار ملاقات شما امروز لغو است. چرا در حضور میرحسین موسوی از قول آقای عربسرخی گفتهاید اگر او امروز کشته شود همنشین برادران شهیدش میشود؟!" مادر خنده ای کرد و به ما گفت "عجب! ما را به خاطر کار شدن خبر حضور سبزش توسط خبرنگاران میترسانند؟ قرار ملاقات در اختیار آنهاست، اگر میخواهند و تنها ابزارشان است، بگذار لغوش کنند. همسرم را، پدر فرزندانم را از ما گرفتهاند، فکر میکنند این اهمیت کمتری از ملاقات با او دارد؟ میگویند نباید حرف زد؟ فکر میکنم آنها یک چیز بزرگ را فراموش کردهاند. پدر فرزندان من امروز بهخاطر حرف زدن دربند است. ظاهرا ما نباید حرف بزنیم و دیده شویم."

رسانههای محترم! نباید به چشم آید که ما مسلمانیم و از خانوادهی شهدا و انقلاب و جنگ. باید در سکوت خود دست و پا بزنیم تا چند دقیقهای از موهبت دیدار با پدر بهره مند شویم. همان پدری که با آرمانی به بزرگی انقلاب اسلامی و خمینی کبیر(ره) و به خاطر اعتلای خون هزاران هزار شهید، رنج چنین محرومیت بزرگی را به جان خریده است. چه خیال بیپایهای، ما فرزندان فریادهای بلندآوازهایم. ما فرزندان گامهای سبز این سرزمینیم. ما فرزندان سروهای استوار و سربه فلک کشیدهایم. پدر را نبینیم؟ چه باک!! مگر نفس ما گرمتر از نفس فرزندان عمویمان است که سالهاست پدرشان را ندیدهاند. ما همواره پیش از پدر، با او و پس از او، خدای بزرگ را داریم که او را در چشمانداز نگاه خویش گذاردهایم و او چه بزرگوارانه حضور ما را باشکوه پذیراست. بی دغدغه، بی رنج، بی هراس!

آقای بازجو! بهتر است به جای نگرانی از خبر سایتهای فیلتر شده، نگران ارادهای باشید که در خیابانها جریان یافته است.

آقای بازجو! واقعاً فکر میکنید ما نباید حرف بزنیم. به نظر شما مردم نیازی به حرف شنیدن و خط گرفتن دارند؟ امروز در خیابان نبودید؟ باید میبودید و مردم را میدیدید. شلیک هوائی بود، باتوم و گاز اشکآور بود، بوی آتش و آشغال سوخته در خیابانها غوغا میکرد. اما هیچکس نمیترسید. مردم "شعار یا حسین میرحسین" میدادند و پارچههای سبز خود را تکان میدادند. من ترسیدم و شیشه ماشین را بالا کشیدم، اما هزارها جوان و پیر، مرد و زن، گروه گروه در خیابان شعار میدادند. باید بودید و میدیدید.

امروز خیابان "طالقانی" امتدادی داشت به بلندای "مطهری"، "بهشتی"، "انقلاب" و "آزادی"، و از حلقوم همه خیابانها فریاد "جمهوری اسلامی" به گوش میرسید.

آقای بازجو! چه خیالی در سر دارید؟ پدر من امروز از همیشهی زندگیش روشنتر دیده میشود. حتی روشنتر از کار بزرگ خبرنگارانی که شما را ناراحت کردند. روشنتر از خبر واقعی آنان که زینتبخش صفحهی اول رسانهها بود.

لا یُحِبّ اللهُ الجَهرَ بِالسّوءِ مِنَ القَولِ الّا مَن ظُلِمَ وَ کانَ اللهُ سمیعاً علیماً

"خدا دوست نمیدارد که کسی به گفتار بد (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آنکه ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست." سوره نساء آیه 148

ادامه مطلب ...