امروز: سايت خبري موج سبز آزادی، مصاحبهای را با یاسر نبوی، عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران و فرزند ارشد بهزاد نبوی منتشر كرده است.
متن كامل اين گفت و گو به نقل از موج سبز در پی میآید:
اگر ممکن است خودتان را برای آن دسته از خوانندگانی که شما را خوب نمیشناسند معرفی کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم، سلام عرض میکنم خدمت شما و خوانندگان سایت موج سبز آزادی. من یاسر نبوی هستم، ۲۹ ساله، فرزند بزرگ آقای بهزاد نبوی.
قبل از هر چیز شاید بهتر باشد با این سوال شروع کنیم که همه بهزاد نبوی را به نام چریک پیر اصلاحات میشناسند، از کی و چرا بهزاد نبوی به این صفت معروف شد؟
من دقیقا اطلاع ندارم که چه کسی اولین بار آقای نبوی را چریک پیر نامید، ولی به نظرم لقب جالبی است و خیلی هم فراگیر شده است. بخش اول یعنی چریک بودن اشاره به سوابق مبارزاتی ایشان در قبل از انقلاب دارد که به نوعی زندگی چریکی داشتند. بخش دوم یعنی پیر بودن هم اشاره به سن و سال ایشان دارد که ۶۸ ساله هستند. البته من شخصاً ایشان را پیر نمیدانم. از نظر روحی که واقعا از بسیاری از جوانان قدیم و جدید پر روحیه تر و شاداب تر و از نظر جسمی هم بسیار آماده هستند. جالب است بدانید که در همین دوره فعلی دستگیری، در زندان انفرادی روزانه ۱۰ کیلومتر پیاده روی میکنند و تمام وقت هواخوری را هم میدوند و ورزش میکنند.
می گویند بهزاد نبوی جزو رهبران اغتشاشات بوده است؟ راست می گویند؟
این سوال شما بنده را به یاد یک خاطره میاندازد. حدود ۱۰ سال قبل بود و من تازه دانشجو شده بودم. مناظرهای بود بین آقای نبوی و آقای محمدرضا باهنر در دانشگاه تهران. بعد از مناظره، دوستی از مخالفین آقای نبوی، وقتی که ایشان در حال سوار شدن به آن هیلمن معروف بودند از ایشان سوال کرد که "آقای نبوی! درست است که شما ۲۰ میلیون دلار دزدی کرده اید؟". پدر با خونسردی و خنده رو به آن جوان کردند و گفتند "برادر من! این چه سوالی است؟ من اگه دزدی هم کرده باشم به تو که نمیگویم دزدی کرده ام! اگر خبرت موثق است به دوستان همفکرت در قوه قضائیه اطلاع بده، آنها تا آخر خط پیگیری میکنند." حالا من فکر میکنم که اگر پدر من واقعا اغتشاشگر هم بوده باشد، من که نمیگویم پدرم اغتشاشگر است. قضاوت با خود مردم است. من فقط اعتقاد دارم برای اینکه این واژگان را درست به کار ببریم،باید تعریف دقیقی از آنها داشته باشیم.
تعریف شما از اغتشاشگر چیست؟
به نظر من اغتشاشگر کسی است که از چارچوب قانون خارج شود. حال باید دید چه کسی از چارچوب قانون خارج شده است؟ بهانه کودتاگران برای سرکوب معترضین این بوده است که معترضین بدون مجوز راهپیمائی کرده اند، در صورتیکه اصل ۲۷ قانون اساسی آزادی اجتماعات و راهپیمائیها در صورتی که بدون حمل سلاح باشد و مخل مبانی اسلام نباشد را به رسمیت میشناسد. اصل ۹ قانون اساسی هم بیان میکند که هیچ مقامی حق ندارد به بهانه حفظ استقلال و تمامیت ارضی (و به طریق اولی امنیت کشور) آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قانون محدود کند. نتیجتاً هر آئین نامهای که مجوز وزارت کشور را برای راهپیمائی لازم بشمارد، غیر قانونی و خلاف اصل ۹ قانون اساسی است. از نظر بنده قانون شکن و ساختار شکن امثال آقای جنتی هستند که صریحا عنوان میکنند که اگر دستگاه قضایی با "سران اغتشاش" برخورد نکند مردم خود باید دست به کار شوند. صحبتهای مشابهی هم آقای مصباح یزدی مدتها در نماز جمعه مطرح می کردند. نتیجه عملی این صحبتها هم بروز پدیدههایی چون سعید عسگر است. متاسفانه در حال حاضر شاهد بروز معیارهای دوگانه در برخورد با مقوله قانون در کشور هستیم. کسانی که قدرتهای جهانی را متهم به برخورد دوگانه با پرونده هستهای میکنند، خود در داخل به زشتترین و وقیحانهترین شکل ممکن این معیارهای دوگانه را اعمال میکنند. از برخورد دستگاه قضایی با آقای جنتی بگیرید تا نحوه برخورد با روزنامه کیهان، نحوه رسیدگی به شکایات علیه آقای احمدینژاد و غیره. شما میبینید که آقای احمدینژاد جلوی چشم ۵۰ میلیون بیننده تلویزیونی آقایان هاشمی، ناطق نوری، کرباسچی، صفائی فراهانی و ... را به انواع اتهامات بی اساس متهم میکند و دستگاه قضایی حتی بعد از شکایت آقای هاشمی، از آقای احمدینژاد نمیخواهد که اسناد و مدارکش را جهت اثبات ادعایش ارائه کند. از آن طرف، آقای کروبی که ادعای تجاوز در زندانها را مطرح کردند، ظرف کوتاهترین مدت ممکن، از ایشان درخواست کردند اسناد و مدارک مربوطه را ارائه کند، کمیته ویژه تشکیل دادند و آن کمیته هم در کوتاهترین زمان ممکن و با یک رسیدگی بسیار جهت دار و غیر اصولی اعلام کرد که ادعاهای آقای کروبی کذب است و بر همین اساس ارگانهای کودتا خواستار برخورد با آقای کروبی شدند. سوال ما این است که چرا در مورد آقای احمدینژاد هیچ کدام از این مراحل انجام نشد؟ مگر همه، حتی رهبری، در برابر قانون مساوی نیستند؟ البته اگر از من در مورد ریشه این مشکل بپرسید، ریشه را در این می دانم که آقایان ذرهای به قانون اساسی و سایر قوانین اعتقادی ندارند و از قانون هم میخواهند استفاده ابزاری کنند. در حقیقت ضد نظام و ساختار شکن خود آنها هستند، نه اصلاح طلبان.
از این دست اقدامات و معیارهای دوگانه که بسیار دیده ایم...
کاملا درست است. یک نمونه دیگر که به ذهنم رسید نوع برخورد حاکمیت با بحث مذاکره با آمریکا است. اگر به یاد داشته باشید در زمان مجلس ششم که اوج احترام بین المللی به ایران را شاهد بودیم و آمریکا هم به دنبال احیای روابط خود با ایران بود، شدیدترین موضعگیریها از سوی حاکمیت با این مقوله اتفاق افتاد و اگر به خاطر داشته باشید حتی آقای عباسعلی علیزاده اعلام کردند که حتی بحث و گفتگو در مورد مذاکره با آمریکا غیر قانونی است. من به خاطر ندارم که چه زمانی آن قانون ملغی اعلام شد، وگرنه الان آقایان احمدینژاد، جلیلی و ... که نه بحث، بلکه نفس مذاکره را انجام میدهند باید محاکمه می شدند. ضمنا شما توجه داشته باشید که مذاکره نمایندگان ملتها به عنوان نمادی از ارتباط ملتها تفاوت زیادی دارد با اینکه دولتها مستقیماً با هم وارد مذاکره شوند، کاری که برای این دولت مجاز، ولی برای دولت خاتمی رابطه گرگ و میش بود. یک دهم این قدرت عمل به دولت خاتمی داده نشد، حتی به آقای خاتمی اجازه ندادند عکس یادگاری با سران کشورها به مناسبت سال گفتگوی تمدنها که خود مطرح کننده آن بود بگیرد. ولی آقای احمدینژاد مجاز است با سخیفترین ابزار ممکن از دولت آمریکا دلربائی کند ولو اینکه با بی اعتنایی و برخورد غیر محترمانه دولت آمریکا مواجه شود. متاسفانه چیزی که در نظر آقایان اهمیت ندارد آبروی کشور و نظام است. داستان دوستی آقای مشایی با مردم اسرائیل و تاکید آقای احمدینژاد بر اینکه این مواضع، موضع دولت ایران نیز هست هم جای خود دارد که فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
تا به حال بهزاد نبوی را دو بار جلوی دوربینهای دادگاه نشاندهاند، نظرتان راجع به این محاکمهها و دادگاهها چیست؟
ناراحت بودم از اینکه فردی را که بیشتر از سن رئیس دولت کودتا سابقه مبارزه دارد در زندان است و کسانی که تیشه به ریشه کشور میزنند و جز سرافکندگی و ویرانی برای کشور چیزی به ارمغان نیاورده اند و بدتر از آن بیشرمانه با دستکاری آمار رسمی کشور به مردم دروغ میگویند در راس امور کشور و بهرهمند از تمام حمایتهای آشکار و پنهان هستند. اگر کمی به ماهیت این دادگاهها دقت کنید متوجه میشوید که این برخورد حاکمیت نه از موضع قدرت، بلکه برعکس از موضع ضعف مفرط است. کسانی که با در دست داشتن دولت، مجلس، قوه قضائیه، نیروهای مسلح، صدا و سیما، شورای نگهبان و میلیاردها دلار پول بیت المال هنوز از فعالیت احزابی مثل مجاهدین انقلاب و مشارکت -که بدون رسانه، بدون پشتیبانی هیچ ارگان دولتی، نظامی و شبه نظامی، و حتی بدون کمکهای مالی که وزارت کشور به احزاب می کرد هنوز سرپا و اثر گذار هستند- اینقدر واهمه دارند که باید سران این احزاب را به طور فیزیکی از عرصه فعالیت سیاسی حذف کنند. این نشان دهنده اوج ضعف و درماندگی آنها در اداره کشور است که ناچارند منتقدین را خفه کنند و به زور سلول انفرادی آنان را وادار به تایید انتخابات مخدوش اخیر کنند. چون میدانند که خود بین مردم آبرویی ندارند و میخواهند با استفاده از نفوذ کلام اصلاح طلبان مردم را قانع کنند و در عین حال به خیال خود، آنها را هم بشکنند که امروزه شاهد رسوا بودن هرچه بیشتر این اقدامات استالینیستی هستیم.
بهزاد نبوی از معدود سیاسیونی است که هنوز به سبک انقلابیهای پنجاه و هفت از شش صبح تا دیروقت زندگیاش را وقف کار میکند، فکر میکنید با این وضعیتی که پیش آمده هنوز هم اگر آزادش کنند با همان اعتقاد خودش را وقف کار خواهد کرد؟
صدرصد. چون آقای نبوی به راهی که برای زندگی انتخاب کرده است ایمان دارد. به قول خودش پس از خوردن سیانور به هنگام بازداشت در رژیم شاه در سن سی سالگی، از خدا ۳۸ سال عمر اضافی گرفته است و حاضر است آنرا برای کشورش، مردمش و اعتقاداتش فدا کند. همانطور که در استعفا نامه تاریخی خود از مجلس ششم هم بر آن تاکید کرد و گفت که آماده هرگونه حبس، شکنجه و شهادت است.
حالا که اسم انقلاب ۵۷ آمد بد نیست به آن روزها هم پلی بزنیم. بهزاد نبوی از معدود مبارزان سیاسی قبل از انقلاب بود که حتی وقتی بسیاری از چهره های شناخته شده فعلی جناح محافظه کار توبه نامه امضا می کردند هم هیچ وقت توبه نامه ننوشت و جلوی رژیم شاهنشاهی سر خم نکرد. چه اتفاقی افتاده است که چنین شخصیتی امروز گوشه زندان نظامی افتاده است که برای پیروزی اش چنان مبارزات جانفرسایی کرده بود؟ آیا این یک نوع انتقام گیری سیاسی است؟
من یک نکته را در مورد برخورد آقای نبوی با آن مقوله عفو نویسی تعدادی از دوستان در زمان شاه برای شما بگویم. آقای نبوی همیشه به کسانی که به این دید به آن افراد نگاه میکردند انتقاد داشت. بارها شنیدم که می گفت آن افراد، افرادی بودند که سالها زندان بودند، و بر اساس تحلیلی که داشتند -که جلوگیری از مارکسیست شدن طرفدارانشان در بیرون از زندان بود- از شاه طلب عفو کردند، هرچند ایشان خود تحلیلی متفاوتی داشتند. لذا با هرگونه برخورد ابزاری با این مقوله برخورد میکردند. وقتی این روزها میبینم که تعدادی از این افراد، ناجوانمردانه مخالفی را که اینچنین از ایشان دفاع میکرد و میکند را به هزار و یک اتهام دروغ متهم میکنند بسیار ناراحت میشوم. انتظاری که از این دوستان میرود با انتظاری که از آقای احمدینژاد و دار و دستهاش میرود متفاوت است. بالاخره اینها یک جریان ریشه دار، با سابقه و مبارز بوده اند و برای من تاسف آور است که اینان را حامی دولتی ببینم که خود ذرهای اعتقاد به کفایت و صداقتش ندارند.
در ضمن من نوع برخورد با اصلاح طلبان، من جمله پدرم را یک انتقام گیری تمام عیار میدانم. شما فقط کافیست که متن کیفرخواست را مطالعه کنید تا ببینید مشکل آقایان نه اعتراض به نتایج انتخابات، بلکه تصفیه حساب با نمایندگان آزاده و شجاع مجلس ششم و اقدامات آنها از جمله تحصن تاریخی، نامههای شجاعانه و کلا برخورد با احزاب منتقد غیر مجیزگوست. مختصرا همانطور که شما گفتید مشکل حاکمیت با آقای نبوی و دوستان دربند اصلاح طلب سر خم نکردن است.
شاید بد نباشد کمی از دنیای سیاست فاصله بگیریم. از مادرتان و تجربهاش از زندگی با بهزاد نبوی هم برایمان بگویید، همیشه از پدر و مادر شما به عنوان زوجهای وابسته و وفادار به یکدیگر یاده شده، این حرف ها چقدر حقیقت دارد؟
پدر و مادرم همیشه رابطه بسیار خوب و صمیمی با هم داشته اند. تکریم و احترام به همسر و تقدم اولویتهای ایشان از نکات برجسته زندگی آقای نبوی است. پدر در بسیاری از کارهای خانه هم کمک میکرد، از خرید گرفته تا رسیدگی به باغچه و ... و از این نظر هم واقعا نقش پررنگی در زندگی ما داشته اند.
رابطه بهزاد نبوی با پسرانش از چه سنخیست؟ رابطه پدر و پسری؟ مرید و مرادی؟ معلم، شاگردی یا رفاقت؟
با قاطعیت میتوانم بگویم همه این موارد. هم پدری بسیار فداکار و مهربان هستند، هم الگوی من و برادرم در زندگی فردی و اجتماعی و هم معلمی با حوصله و دلسوز هرچند اعتقاد دارم شاگرد خوبی برای ایشان نبودام. حقیقتاً رفیق خوبی هم هستند، در بسیاری از مسائل با ایشان مشورت میکنیم و ایشان هم همیشه با حوصله و صبر به حرف ما گوش میدهند و ما را نصیحت میکنند. همیشه هم تاکید دارند که ما خودمان تصمیم بگیریم و به هیچ عنوان نظر خود را بر ما تحمیل نمیکنند. واقعا ایشان به استقلال رای و حق تعیین سرنوشت برای فرزندان خود نیز اعتقاد راسخ دارند و هیچگاه هیچ نظری را بر اطرافیان خود تحمیل نکرده اند.
اگر بخواهید یک جمله درباره بهزاد نبوی بگویید آن یک جمله چیست؟
فردی سالم، شجاع، پرکار و منضبط، معتقد، باهوش و دوست داشتنی. در یک کلمه "کابوس اقتدرگرایان".
فکر میکنید کی دوباره پدرتان را ببینید؟
انشاالله به زودی. ولی به این موضوع زیاد فکر نمیکنم. چیزی که در این مقطع اهمیت دارد، پس گرفتن رای مردم و تشکیل دولت منتخب آقای موسوی است. به عقیده من یکی از اهداف مهم سرکوبها و دادگاه ها، انحراف افکار عمومی از تقلّب بزرگی است که در انتخابات رخ داد و دولتی نا مشروع و بی کفایت را سر کار آورد. در وحله بعد، احقاق حقوق و دلجوئی از افرادی است که در این جنبش هزینههای بسیار داده اند. هرچند که خیلی از خسارات جبران پذیر نیست. من شرم میکنم از مادر سهراب اعرابی یا پدر امیر جوادی فر و خانواده سایر شهدا، اگر لحظهای در ذهنم برای آزادی پدرم اولویت قائل شوم. اینهمه مردم برای آزادی کشورشان هزینه داده اند، ما هم بخش کوچکی از این مردم.
چشمانداز سیاسی فعلی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به خصوص که وضعیت جسمی پدر هم اخیرا چندان مساعد نیست؟ فکر میکنید این بیماری تاثیری در کوتاه آمدن کودتاگران و آزادی ایشان داشته باشد؟
در مورد چشمانداز سیاسی باید عرض کنم که بدبختانه شاهدیم دولتی که به مردم خود متکی نیست سعی دارد با جلب حمایت خارجی حضور خود را در قدرت تحکیم کند. سیاست نگاه به شرق که مبتنی بر باج دادن به چین و روسیه بود به نظر میرسد که وارد فاز جدید نگاه به شرق و غرب میشود که متاسفانه چیزی که این وسط نادیده گرفته میشود منافع ملی است. حضور تمام و کمال آقای احمدینژاد در سخنرانی اوباما علیرغم عدم حضور نمایندگان دولت آمریکا هنگام سخنرانی آقای احمدینژاد، نفی انکار هولوکاست در مصاحبه با لری کینگ در صورتی که ایشان در سخنرانی روز قدس هولوکاست را افسانه خوانده بودند، دیدار آقای متکی با شورای روابط خارجی و مذاکرات آقای جلیلی با ویلیام برنز نمونه تلاشهایی است که این دولت برای کسب مشروعیت خارجی انجام میدهد که بدون پشتوانه مردمی می تواند عواقب بسیار وخیمی در دراز مدت برای استقلال کشور و منافع ملی داشته باشد. در نهایت فکر میکنم مهمترین عاملی که این دولت را به زمین میزند، بی کفایتی مفرط و عدم صداقت آن با مردم است.
در مورد سلامتی پدر خوشبختانه مسولین زندان اخیرا سر عمل جراحی آقای نبوی همکاری خوبی داشته اند که جای قدردانی دارد. امیدواریم شاهد ادامه این روند مثبت باشیم و تمامی زندانیان نه به خاطر وضعیت سلامت جسمی وخیمشان، بلکه به خاطر بازگشت عقلانیت به حاکمیت آزاد شوند. من میخواهم اینجا مجددا تاکید کنم که ما مسئول سلامتی تمامی زندانیان را مقامات عالی نظام میدانیم و اعتقاد داریم که مصلحت حاکمیت یکدست نیز در این است که این افراد آزاد شوند، از آسیب دیدگان دلجوئی شود، نظامیان به پادگانهای خود برگردند و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی آنها متوقف گردد.
و در آخر کلام ناگفتهای که ما درباره بهزاد نبوی نمیدانیم و فقط از زبان فرزندانش میشود شنید؟
یک خاطره از بازداشت اخیر آقای نبوی به ذهنم میرسد که شاید برایتان جالب باشد. مدتی پس از دستگیری پدر از زندان با ما تماس گرفتند و از ما خواستند لیستی از اقلام مورد نیاز ایشان را تهیه کرده و به زندان تحویل دهیم. یکی از موارد این لیست، نخودچی و کشمش بود! ما به هر حال تمام اقلامی که درخواست کرده بودند را تهیه کرده و به زندان تحویل دادیم. در اولین ملاقات مادر با آقای نبوی، مادرم از ایشان پرسیده بود که هنوز بازجوییها ادامه دارد یا نه؟ پدرم گفته بود که "نه، از ۱۸ مرداد بازجوییها متوقف شده است". مادر از ایشان میپرسد که "شما که دسترسی به تقویم یا روزنامه ندارید، چگونه بعد از این همه مدت تاریخ را اینقدر دقیق میدانید؟" و پدرم پاسخ میدهد که "با نخودچی و کشمشهایی که برایم فرستاده بودید تقویم درست کرده ام!" که این موضوع برای من خیلی جالب بود و نشان داد ایشان هنوز سبک و سیاق زندگی چریکی را فراموش نکرده است.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید
با تشکر از شما و دوستانتان در سایت موج سبز و آرزوی بازگشت آزادی و آبادانی به کشور عزیزمان.
متن كامل اين گفت و گو به نقل از موج سبز در پی میآید:
اگر ممکن است خودتان را برای آن دسته از خوانندگانی که شما را خوب نمیشناسند معرفی کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم، سلام عرض میکنم خدمت شما و خوانندگان سایت موج سبز آزادی. من یاسر نبوی هستم، ۲۹ ساله، فرزند بزرگ آقای بهزاد نبوی.
قبل از هر چیز شاید بهتر باشد با این سوال شروع کنیم که همه بهزاد نبوی را به نام چریک پیر اصلاحات میشناسند، از کی و چرا بهزاد نبوی به این صفت معروف شد؟
من دقیقا اطلاع ندارم که چه کسی اولین بار آقای نبوی را چریک پیر نامید، ولی به نظرم لقب جالبی است و خیلی هم فراگیر شده است. بخش اول یعنی چریک بودن اشاره به سوابق مبارزاتی ایشان در قبل از انقلاب دارد که به نوعی زندگی چریکی داشتند. بخش دوم یعنی پیر بودن هم اشاره به سن و سال ایشان دارد که ۶۸ ساله هستند. البته من شخصاً ایشان را پیر نمیدانم. از نظر روحی که واقعا از بسیاری از جوانان قدیم و جدید پر روحیه تر و شاداب تر و از نظر جسمی هم بسیار آماده هستند. جالب است بدانید که در همین دوره فعلی دستگیری، در زندان انفرادی روزانه ۱۰ کیلومتر پیاده روی میکنند و تمام وقت هواخوری را هم میدوند و ورزش میکنند.
می گویند بهزاد نبوی جزو رهبران اغتشاشات بوده است؟ راست می گویند؟
این سوال شما بنده را به یاد یک خاطره میاندازد. حدود ۱۰ سال قبل بود و من تازه دانشجو شده بودم. مناظرهای بود بین آقای نبوی و آقای محمدرضا باهنر در دانشگاه تهران. بعد از مناظره، دوستی از مخالفین آقای نبوی، وقتی که ایشان در حال سوار شدن به آن هیلمن معروف بودند از ایشان سوال کرد که "آقای نبوی! درست است که شما ۲۰ میلیون دلار دزدی کرده اید؟". پدر با خونسردی و خنده رو به آن جوان کردند و گفتند "برادر من! این چه سوالی است؟ من اگه دزدی هم کرده باشم به تو که نمیگویم دزدی کرده ام! اگر خبرت موثق است به دوستان همفکرت در قوه قضائیه اطلاع بده، آنها تا آخر خط پیگیری میکنند." حالا من فکر میکنم که اگر پدر من واقعا اغتشاشگر هم بوده باشد، من که نمیگویم پدرم اغتشاشگر است. قضاوت با خود مردم است. من فقط اعتقاد دارم برای اینکه این واژگان را درست به کار ببریم،باید تعریف دقیقی از آنها داشته باشیم.
تعریف شما از اغتشاشگر چیست؟
به نظر من اغتشاشگر کسی است که از چارچوب قانون خارج شود. حال باید دید چه کسی از چارچوب قانون خارج شده است؟ بهانه کودتاگران برای سرکوب معترضین این بوده است که معترضین بدون مجوز راهپیمائی کرده اند، در صورتیکه اصل ۲۷ قانون اساسی آزادی اجتماعات و راهپیمائیها در صورتی که بدون حمل سلاح باشد و مخل مبانی اسلام نباشد را به رسمیت میشناسد. اصل ۹ قانون اساسی هم بیان میکند که هیچ مقامی حق ندارد به بهانه حفظ استقلال و تمامیت ارضی (و به طریق اولی امنیت کشور) آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قانون محدود کند. نتیجتاً هر آئین نامهای که مجوز وزارت کشور را برای راهپیمائی لازم بشمارد، غیر قانونی و خلاف اصل ۹ قانون اساسی است. از نظر بنده قانون شکن و ساختار شکن امثال آقای جنتی هستند که صریحا عنوان میکنند که اگر دستگاه قضایی با "سران اغتشاش" برخورد نکند مردم خود باید دست به کار شوند. صحبتهای مشابهی هم آقای مصباح یزدی مدتها در نماز جمعه مطرح می کردند. نتیجه عملی این صحبتها هم بروز پدیدههایی چون سعید عسگر است. متاسفانه در حال حاضر شاهد بروز معیارهای دوگانه در برخورد با مقوله قانون در کشور هستیم. کسانی که قدرتهای جهانی را متهم به برخورد دوگانه با پرونده هستهای میکنند، خود در داخل به زشتترین و وقیحانهترین شکل ممکن این معیارهای دوگانه را اعمال میکنند. از برخورد دستگاه قضایی با آقای جنتی بگیرید تا نحوه برخورد با روزنامه کیهان، نحوه رسیدگی به شکایات علیه آقای احمدینژاد و غیره. شما میبینید که آقای احمدینژاد جلوی چشم ۵۰ میلیون بیننده تلویزیونی آقایان هاشمی، ناطق نوری، کرباسچی، صفائی فراهانی و ... را به انواع اتهامات بی اساس متهم میکند و دستگاه قضایی حتی بعد از شکایت آقای هاشمی، از آقای احمدینژاد نمیخواهد که اسناد و مدارکش را جهت اثبات ادعایش ارائه کند. از آن طرف، آقای کروبی که ادعای تجاوز در زندانها را مطرح کردند، ظرف کوتاهترین مدت ممکن، از ایشان درخواست کردند اسناد و مدارک مربوطه را ارائه کند، کمیته ویژه تشکیل دادند و آن کمیته هم در کوتاهترین زمان ممکن و با یک رسیدگی بسیار جهت دار و غیر اصولی اعلام کرد که ادعاهای آقای کروبی کذب است و بر همین اساس ارگانهای کودتا خواستار برخورد با آقای کروبی شدند. سوال ما این است که چرا در مورد آقای احمدینژاد هیچ کدام از این مراحل انجام نشد؟ مگر همه، حتی رهبری، در برابر قانون مساوی نیستند؟ البته اگر از من در مورد ریشه این مشکل بپرسید، ریشه را در این می دانم که آقایان ذرهای به قانون اساسی و سایر قوانین اعتقادی ندارند و از قانون هم میخواهند استفاده ابزاری کنند. در حقیقت ضد نظام و ساختار شکن خود آنها هستند، نه اصلاح طلبان.
از این دست اقدامات و معیارهای دوگانه که بسیار دیده ایم...
کاملا درست است. یک نمونه دیگر که به ذهنم رسید نوع برخورد حاکمیت با بحث مذاکره با آمریکا است. اگر به یاد داشته باشید در زمان مجلس ششم که اوج احترام بین المللی به ایران را شاهد بودیم و آمریکا هم به دنبال احیای روابط خود با ایران بود، شدیدترین موضعگیریها از سوی حاکمیت با این مقوله اتفاق افتاد و اگر به خاطر داشته باشید حتی آقای عباسعلی علیزاده اعلام کردند که حتی بحث و گفتگو در مورد مذاکره با آمریکا غیر قانونی است. من به خاطر ندارم که چه زمانی آن قانون ملغی اعلام شد، وگرنه الان آقایان احمدینژاد، جلیلی و ... که نه بحث، بلکه نفس مذاکره را انجام میدهند باید محاکمه می شدند. ضمنا شما توجه داشته باشید که مذاکره نمایندگان ملتها به عنوان نمادی از ارتباط ملتها تفاوت زیادی دارد با اینکه دولتها مستقیماً با هم وارد مذاکره شوند، کاری که برای این دولت مجاز، ولی برای دولت خاتمی رابطه گرگ و میش بود. یک دهم این قدرت عمل به دولت خاتمی داده نشد، حتی به آقای خاتمی اجازه ندادند عکس یادگاری با سران کشورها به مناسبت سال گفتگوی تمدنها که خود مطرح کننده آن بود بگیرد. ولی آقای احمدینژاد مجاز است با سخیفترین ابزار ممکن از دولت آمریکا دلربائی کند ولو اینکه با بی اعتنایی و برخورد غیر محترمانه دولت آمریکا مواجه شود. متاسفانه چیزی که در نظر آقایان اهمیت ندارد آبروی کشور و نظام است. داستان دوستی آقای مشایی با مردم اسرائیل و تاکید آقای احمدینژاد بر اینکه این مواضع، موضع دولت ایران نیز هست هم جای خود دارد که فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
تا به حال بهزاد نبوی را دو بار جلوی دوربینهای دادگاه نشاندهاند، نظرتان راجع به این محاکمهها و دادگاهها چیست؟
ناراحت بودم از اینکه فردی را که بیشتر از سن رئیس دولت کودتا سابقه مبارزه دارد در زندان است و کسانی که تیشه به ریشه کشور میزنند و جز سرافکندگی و ویرانی برای کشور چیزی به ارمغان نیاورده اند و بدتر از آن بیشرمانه با دستکاری آمار رسمی کشور به مردم دروغ میگویند در راس امور کشور و بهرهمند از تمام حمایتهای آشکار و پنهان هستند. اگر کمی به ماهیت این دادگاهها دقت کنید متوجه میشوید که این برخورد حاکمیت نه از موضع قدرت، بلکه برعکس از موضع ضعف مفرط است. کسانی که با در دست داشتن دولت، مجلس، قوه قضائیه، نیروهای مسلح، صدا و سیما، شورای نگهبان و میلیاردها دلار پول بیت المال هنوز از فعالیت احزابی مثل مجاهدین انقلاب و مشارکت -که بدون رسانه، بدون پشتیبانی هیچ ارگان دولتی، نظامی و شبه نظامی، و حتی بدون کمکهای مالی که وزارت کشور به احزاب می کرد هنوز سرپا و اثر گذار هستند- اینقدر واهمه دارند که باید سران این احزاب را به طور فیزیکی از عرصه فعالیت سیاسی حذف کنند. این نشان دهنده اوج ضعف و درماندگی آنها در اداره کشور است که ناچارند منتقدین را خفه کنند و به زور سلول انفرادی آنان را وادار به تایید انتخابات مخدوش اخیر کنند. چون میدانند که خود بین مردم آبرویی ندارند و میخواهند با استفاده از نفوذ کلام اصلاح طلبان مردم را قانع کنند و در عین حال به خیال خود، آنها را هم بشکنند که امروزه شاهد رسوا بودن هرچه بیشتر این اقدامات استالینیستی هستیم.
بهزاد نبوی از معدود سیاسیونی است که هنوز به سبک انقلابیهای پنجاه و هفت از شش صبح تا دیروقت زندگیاش را وقف کار میکند، فکر میکنید با این وضعیتی که پیش آمده هنوز هم اگر آزادش کنند با همان اعتقاد خودش را وقف کار خواهد کرد؟
صدرصد. چون آقای نبوی به راهی که برای زندگی انتخاب کرده است ایمان دارد. به قول خودش پس از خوردن سیانور به هنگام بازداشت در رژیم شاه در سن سی سالگی، از خدا ۳۸ سال عمر اضافی گرفته است و حاضر است آنرا برای کشورش، مردمش و اعتقاداتش فدا کند. همانطور که در استعفا نامه تاریخی خود از مجلس ششم هم بر آن تاکید کرد و گفت که آماده هرگونه حبس، شکنجه و شهادت است.
حالا که اسم انقلاب ۵۷ آمد بد نیست به آن روزها هم پلی بزنیم. بهزاد نبوی از معدود مبارزان سیاسی قبل از انقلاب بود که حتی وقتی بسیاری از چهره های شناخته شده فعلی جناح محافظه کار توبه نامه امضا می کردند هم هیچ وقت توبه نامه ننوشت و جلوی رژیم شاهنشاهی سر خم نکرد. چه اتفاقی افتاده است که چنین شخصیتی امروز گوشه زندان نظامی افتاده است که برای پیروزی اش چنان مبارزات جانفرسایی کرده بود؟ آیا این یک نوع انتقام گیری سیاسی است؟
من یک نکته را در مورد برخورد آقای نبوی با آن مقوله عفو نویسی تعدادی از دوستان در زمان شاه برای شما بگویم. آقای نبوی همیشه به کسانی که به این دید به آن افراد نگاه میکردند انتقاد داشت. بارها شنیدم که می گفت آن افراد، افرادی بودند که سالها زندان بودند، و بر اساس تحلیلی که داشتند -که جلوگیری از مارکسیست شدن طرفدارانشان در بیرون از زندان بود- از شاه طلب عفو کردند، هرچند ایشان خود تحلیلی متفاوتی داشتند. لذا با هرگونه برخورد ابزاری با این مقوله برخورد میکردند. وقتی این روزها میبینم که تعدادی از این افراد، ناجوانمردانه مخالفی را که اینچنین از ایشان دفاع میکرد و میکند را به هزار و یک اتهام دروغ متهم میکنند بسیار ناراحت میشوم. انتظاری که از این دوستان میرود با انتظاری که از آقای احمدینژاد و دار و دستهاش میرود متفاوت است. بالاخره اینها یک جریان ریشه دار، با سابقه و مبارز بوده اند و برای من تاسف آور است که اینان را حامی دولتی ببینم که خود ذرهای اعتقاد به کفایت و صداقتش ندارند.
در ضمن من نوع برخورد با اصلاح طلبان، من جمله پدرم را یک انتقام گیری تمام عیار میدانم. شما فقط کافیست که متن کیفرخواست را مطالعه کنید تا ببینید مشکل آقایان نه اعتراض به نتایج انتخابات، بلکه تصفیه حساب با نمایندگان آزاده و شجاع مجلس ششم و اقدامات آنها از جمله تحصن تاریخی، نامههای شجاعانه و کلا برخورد با احزاب منتقد غیر مجیزگوست. مختصرا همانطور که شما گفتید مشکل حاکمیت با آقای نبوی و دوستان دربند اصلاح طلب سر خم نکردن است.
شاید بد نباشد کمی از دنیای سیاست فاصله بگیریم. از مادرتان و تجربهاش از زندگی با بهزاد نبوی هم برایمان بگویید، همیشه از پدر و مادر شما به عنوان زوجهای وابسته و وفادار به یکدیگر یاده شده، این حرف ها چقدر حقیقت دارد؟
پدر و مادرم همیشه رابطه بسیار خوب و صمیمی با هم داشته اند. تکریم و احترام به همسر و تقدم اولویتهای ایشان از نکات برجسته زندگی آقای نبوی است. پدر در بسیاری از کارهای خانه هم کمک میکرد، از خرید گرفته تا رسیدگی به باغچه و ... و از این نظر هم واقعا نقش پررنگی در زندگی ما داشته اند.
رابطه بهزاد نبوی با پسرانش از چه سنخیست؟ رابطه پدر و پسری؟ مرید و مرادی؟ معلم، شاگردی یا رفاقت؟
با قاطعیت میتوانم بگویم همه این موارد. هم پدری بسیار فداکار و مهربان هستند، هم الگوی من و برادرم در زندگی فردی و اجتماعی و هم معلمی با حوصله و دلسوز هرچند اعتقاد دارم شاگرد خوبی برای ایشان نبودام. حقیقتاً رفیق خوبی هم هستند، در بسیاری از مسائل با ایشان مشورت میکنیم و ایشان هم همیشه با حوصله و صبر به حرف ما گوش میدهند و ما را نصیحت میکنند. همیشه هم تاکید دارند که ما خودمان تصمیم بگیریم و به هیچ عنوان نظر خود را بر ما تحمیل نمیکنند. واقعا ایشان به استقلال رای و حق تعیین سرنوشت برای فرزندان خود نیز اعتقاد راسخ دارند و هیچگاه هیچ نظری را بر اطرافیان خود تحمیل نکرده اند.
اگر بخواهید یک جمله درباره بهزاد نبوی بگویید آن یک جمله چیست؟
فردی سالم، شجاع، پرکار و منضبط، معتقد، باهوش و دوست داشتنی. در یک کلمه "کابوس اقتدرگرایان".
فکر میکنید کی دوباره پدرتان را ببینید؟
انشاالله به زودی. ولی به این موضوع زیاد فکر نمیکنم. چیزی که در این مقطع اهمیت دارد، پس گرفتن رای مردم و تشکیل دولت منتخب آقای موسوی است. به عقیده من یکی از اهداف مهم سرکوبها و دادگاه ها، انحراف افکار عمومی از تقلّب بزرگی است که در انتخابات رخ داد و دولتی نا مشروع و بی کفایت را سر کار آورد. در وحله بعد، احقاق حقوق و دلجوئی از افرادی است که در این جنبش هزینههای بسیار داده اند. هرچند که خیلی از خسارات جبران پذیر نیست. من شرم میکنم از مادر سهراب اعرابی یا پدر امیر جوادی فر و خانواده سایر شهدا، اگر لحظهای در ذهنم برای آزادی پدرم اولویت قائل شوم. اینهمه مردم برای آزادی کشورشان هزینه داده اند، ما هم بخش کوچکی از این مردم.
چشمانداز سیاسی فعلی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به خصوص که وضعیت جسمی پدر هم اخیرا چندان مساعد نیست؟ فکر میکنید این بیماری تاثیری در کوتاه آمدن کودتاگران و آزادی ایشان داشته باشد؟
در مورد چشمانداز سیاسی باید عرض کنم که بدبختانه شاهدیم دولتی که به مردم خود متکی نیست سعی دارد با جلب حمایت خارجی حضور خود را در قدرت تحکیم کند. سیاست نگاه به شرق که مبتنی بر باج دادن به چین و روسیه بود به نظر میرسد که وارد فاز جدید نگاه به شرق و غرب میشود که متاسفانه چیزی که این وسط نادیده گرفته میشود منافع ملی است. حضور تمام و کمال آقای احمدینژاد در سخنرانی اوباما علیرغم عدم حضور نمایندگان دولت آمریکا هنگام سخنرانی آقای احمدینژاد، نفی انکار هولوکاست در مصاحبه با لری کینگ در صورتی که ایشان در سخنرانی روز قدس هولوکاست را افسانه خوانده بودند، دیدار آقای متکی با شورای روابط خارجی و مذاکرات آقای جلیلی با ویلیام برنز نمونه تلاشهایی است که این دولت برای کسب مشروعیت خارجی انجام میدهد که بدون پشتوانه مردمی می تواند عواقب بسیار وخیمی در دراز مدت برای استقلال کشور و منافع ملی داشته باشد. در نهایت فکر میکنم مهمترین عاملی که این دولت را به زمین میزند، بی کفایتی مفرط و عدم صداقت آن با مردم است.
در مورد سلامتی پدر خوشبختانه مسولین زندان اخیرا سر عمل جراحی آقای نبوی همکاری خوبی داشته اند که جای قدردانی دارد. امیدواریم شاهد ادامه این روند مثبت باشیم و تمامی زندانیان نه به خاطر وضعیت سلامت جسمی وخیمشان، بلکه به خاطر بازگشت عقلانیت به حاکمیت آزاد شوند. من میخواهم اینجا مجددا تاکید کنم که ما مسئول سلامتی تمامی زندانیان را مقامات عالی نظام میدانیم و اعتقاد داریم که مصلحت حاکمیت یکدست نیز در این است که این افراد آزاد شوند، از آسیب دیدگان دلجوئی شود، نظامیان به پادگانهای خود برگردند و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی آنها متوقف گردد.
و در آخر کلام ناگفتهای که ما درباره بهزاد نبوی نمیدانیم و فقط از زبان فرزندانش میشود شنید؟
یک خاطره از بازداشت اخیر آقای نبوی به ذهنم میرسد که شاید برایتان جالب باشد. مدتی پس از دستگیری پدر از زندان با ما تماس گرفتند و از ما خواستند لیستی از اقلام مورد نیاز ایشان را تهیه کرده و به زندان تحویل دهیم. یکی از موارد این لیست، نخودچی و کشمش بود! ما به هر حال تمام اقلامی که درخواست کرده بودند را تهیه کرده و به زندان تحویل دادیم. در اولین ملاقات مادر با آقای نبوی، مادرم از ایشان پرسیده بود که هنوز بازجوییها ادامه دارد یا نه؟ پدرم گفته بود که "نه، از ۱۸ مرداد بازجوییها متوقف شده است". مادر از ایشان میپرسد که "شما که دسترسی به تقویم یا روزنامه ندارید، چگونه بعد از این همه مدت تاریخ را اینقدر دقیق میدانید؟" و پدرم پاسخ میدهد که "با نخودچی و کشمشهایی که برایم فرستاده بودید تقویم درست کرده ام!" که این موضوع برای من خیلی جالب بود و نشان داد ایشان هنوز سبک و سیاق زندگی چریکی را فراموش نکرده است.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید
با تشکر از شما و دوستانتان در سایت موج سبز و آرزوی بازگشت آزادی و آبادانی به کشور عزیزمان.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 comments:
ارسال یک نظر