" چه کسی میگوید که گرانی شده است؟ دوره ارزانیست، چه شرافت ارزان، تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر و چه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان. "
***
دیروز روی صفحه اصلی فیس بوک جمله ای از فاطمه ابطحی خواندم که ناخودآگاه دلم شکست. اینگونه نوشته بود : "امروز تولد مامان بود. فکر میکردم بابا زنگ میزنه اما ..."
شاید اگر امروز تولد مادرم نبود با خواندن این جملات چنین حالی پیدا نمیکردم.
شاید اگر نگرانی از وضعیت مادر نداشتم این جمله تکراری که همه، هر روز، هزاران بار در روز میپرسند که : "از بابات چه خبر؟" ، اینقدر برایم آزاردهنده نبود.
شاید اگر هفته پیش که مصادف بود با روز پدر که سالگرد ازدواج پدر و مادرم بود و ما هر سال این روز را به هر قیمتی که بود دور هم جمع میشدیم، وقتی پراکنده بودن جمعمان را دیدم فکر نمیکردم که از این بدتر نمیشود و اینکه همین لحظه بدتر از بدتر را در حال تجربه کردن هستم، الان نگران فردای بدتر از بدتر از بدتر نبودم.
شاید اگر صبح سه شنبه وقتی برای آخرین بار با پدر صحبت میکردم پای تلفن بعض نمیکردم و دمی صحبت تلفنی با او مغتنم میشمردم، الان اینگونه برای ثانیه ای شنیدن صدایش به زمین و زمان نمیکوبیدم.
و هزاران شاید دیگر که در ذهنم موج میزند و آسودگی را از خیالم میزداید.
***
به هر حال وقتی تمام این مسائل را کنار هم میچینم و با دید کلی به آنها مینگرم، در خود میبینم که بیشتر از اینها را قربانی افکاری کنم که هراس از آن باعث دربند کشیدن پدر شده است. افکاری به استواری دماوند و وسعت فرهنگ دیرینه ایرانی که از کودکی آموختیم در خونمان پاسش بداریم. افکاری که به من میگوید اگر لحظه ای تامل در این شایدها خدشه ای بر استواری و ایمانت وارد میکند، قلم را بردار و خطی بکش روی تمام چیزهایی که ممکن است گام هایت را سست کنند.
***
پدرم،
گرچه دربندی، اما خوب میدانم که آزادترینی. خوب میدانم که به ما فکر میکنی. آن لحظه از شب که زمانت با فکر کردن به ما میگذرد گرمای نفست دستان همیشه سردم را گرم میکند و با خاطری آسوده از خیالت به خواب فرو میروم. خوب میدانم اگر اینجا بودی امروز اولین جمله ای که بر زبانت جاری میشد چه بود.
پدر جان من این جمله را از طرف تو مینویسم :
"مریم جان تولدت مبارک"
5 comments:
فاطمه جان سلام
به مادر بزرگوارت هم سلام عرض میکنم
از امام علی (ع ) سخنی به یادم میاید
چه بسیارند عبرتها و چه اندکند عبرت گیرها
آززومند سلامتی همه عزیزان دربند جمهوری اسلامی !
فاطمه جان سلام
واقعا زبان از سخن گفتن قاصر است
من هم مثل خيلي از ايرانيها و هم وطنانمون آرزوي قلبيمون آزادي تمامي بي گناهان در بند مخصوصا پدر شما و آقاي نبوي كه تولد ايشان نيز بوده و همچنين بقيه بي گناهان است. اميدوار باشيد كه نااميدي خود گناه بزرگيست و اميداورم همه با هم آزادي اين بزرگواران را به زودي جشن بگيريم
سمیه
فاطمه جان به مادرت بگو
تمام دخترانش تولدش را با بغض تبریک می گویند
بگو قلب ما در حصار قفس دلتنگی است ...برای پدرت ...و تمام فرزندان این خاک پاک
بگو ورای این میله ها خورشیدی است که هر روز بیشتر از قبل میدرخشد و در حضور هیچ شبی نقاب بر رخ نمی کشد ....خورشید آزادی .....ما امیدواریم ...امید به فردای روشنی که تولد دوباره ی حقیقت را با تو ...پدرت ...و مادرت ...و تمام آنها که آزاده اند ...به تماشا بنشینیم ....
سلام
وقتي اين جملات را مي خوانم خدا مي داند چه حالي مي شوم. تنها مي توانم براي شما صبر و بردباري آرزو كنم از مولايي كه معناي واقعي عدالت را مي دانست و حسيني كه حق و ناحق را معنا كرد. با آنان مي گويم كه تنها شعارش را مي دهند و از عمل خبري نيست. به خود آييد وگرنه خشم ملت شما را در آتش قهر خود مي سوزاند. ان شاء الله
به اميد آزادي همه آزادگان در بند
ma be pedare to EFTEKHAAAAR MIKONIM-dorode khoda be abtahi
ارسال یک نظر