من مادر سهرابم
مادر ندا
مادر اشکان و محسن و کیانوش و رامین و محمدهای این خاک زرخیزِ ایرانِ پاکِ اهورایی
مادر همه گل های پر پر شده سرزمین سبزم
من مادرم مادر صلح مادر صبح مادر سپیده مادر سحر
من باغبانم
باغبان این گلستان پر گل و ریحان
حالا که دست پلید اهرمن گل های با نشاط باغ مرا از ریشه می کند
انگار قلب من است که پاره می شود با هر هجوم
و هر ضربه باتوم همه وجودم را نشانه می رود
کاش تن من به حجم همه ضربه های دژخیمان ستبر بود
و سپر می شد مقابل همه این تیرهای هدفدار که نشانه رفته است قلب فرزندانم را
کاش به شماره روزها، نه لحظه های عمرم زره می شدم بر این پیکرهای ظریف نوگلانم
تا مصون بمانند از تیغ کین
کاش کلام من می توانست آهن ها را ذوب کند و این دل هایی را که سنگ است نرم
و کاش نبودم و نمی دیدم به نام دین فرزندان این دیار را جان می گیرند و آب حیات را از آنان دریغ می کنند
کاش
من مادرم مادر سمیه و سعیده و زویا
مادر سعید و محمدرضا و شهاب
و مادر همه دختران و پسران دربند که جرمشان بستن مچ بندها و سربندهای سبز است
سبزی در دیار من هرگز جرم نبوده است و نیز کاشتن بذر امید!
حالا در مصاف حق و باطل این اهریمن است که می بازد
و شب می رود تا بساط سیاهی را برچیند از خانه ما برای مهاجرت به دیار جاهلانِ خاموش
ما بیداریم و سکوت را به ثمنِ بخس فروخته ایم
زبان سرخ ما سبزی وجودمان را به جهانیان ابلاغ کرده است
ما سبزیم و جاودانه و عربده های سپاه جور در گوشه گوشه این زمین پاک
تنها برگی است دیگر بر حقارتشان
و خروش سبزهای سرزمین من سندی بر جاودانگی آزادگی تا همیشه
من مادر همه سبزهای ایرانم
همه سبزهای این دیار کهن
و نامم را فرشتگان خدا انتخاب کرده اند
من مادرم و بذر امید را تا آخرین ذره از توان در دل فرزندان ایران خواهم کاشت
من مادرم
ایستاده می میرم تا ایستادگی آخرین درس باشد برای فرزندانم
فرزندان ایران
مادر ندا
مادر اشکان و محسن و کیانوش و رامین و محمدهای این خاک زرخیزِ ایرانِ پاکِ اهورایی
مادر همه گل های پر پر شده سرزمین سبزم
من مادرم مادر صلح مادر صبح مادر سپیده مادر سحر
من باغبانم
باغبان این گلستان پر گل و ریحان
حالا که دست پلید اهرمن گل های با نشاط باغ مرا از ریشه می کند
انگار قلب من است که پاره می شود با هر هجوم
و هر ضربه باتوم همه وجودم را نشانه می رود
کاش تن من به حجم همه ضربه های دژخیمان ستبر بود
و سپر می شد مقابل همه این تیرهای هدفدار که نشانه رفته است قلب فرزندانم را
کاش به شماره روزها، نه لحظه های عمرم زره می شدم بر این پیکرهای ظریف نوگلانم
تا مصون بمانند از تیغ کین
کاش کلام من می توانست آهن ها را ذوب کند و این دل هایی را که سنگ است نرم
و کاش نبودم و نمی دیدم به نام دین فرزندان این دیار را جان می گیرند و آب حیات را از آنان دریغ می کنند
کاش
من مادرم مادر سمیه و سعیده و زویا
مادر سعید و محمدرضا و شهاب
و مادر همه دختران و پسران دربند که جرمشان بستن مچ بندها و سربندهای سبز است
سبزی در دیار من هرگز جرم نبوده است و نیز کاشتن بذر امید!
حالا در مصاف حق و باطل این اهریمن است که می بازد
و شب می رود تا بساط سیاهی را برچیند از خانه ما برای مهاجرت به دیار جاهلانِ خاموش
ما بیداریم و سکوت را به ثمنِ بخس فروخته ایم
زبان سرخ ما سبزی وجودمان را به جهانیان ابلاغ کرده است
ما سبزیم و جاودانه و عربده های سپاه جور در گوشه گوشه این زمین پاک
تنها برگی است دیگر بر حقارتشان
و خروش سبزهای سرزمین من سندی بر جاودانگی آزادگی تا همیشه
من مادر همه سبزهای ایرانم
همه سبزهای این دیار کهن
و نامم را فرشتگان خدا انتخاب کرده اند
من مادرم و بذر امید را تا آخرین ذره از توان در دل فرزندان ایران خواهم کاشت
من مادرم
ایستاده می میرم تا ایستادگی آخرین درس باشد برای فرزندانم
فرزندان ایران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 comments:
ارسال یک نظر