بستند راه روزنه ها را به رویتان
تا آفتاب تن زند از جست و جویتان
اما نه، حسن قصد ندارد نهان شود
بی حاصل است پنجه کشیدن به رویتان
زندان یوسف آینه ی اعتبار اوست
چونانکه جرمهای شما آبرویتان
هرجا که شاهدان جهان انجمن کنند
آنجاست نقل محفلشان گفت و گویتان
روزی به باغ رفتم و دیدم به چشم خویش
گلها درید ه اند گریبان به بویتان
باد صبا قرار ندارد بایستد
از جست و جوی روز و شب و کو به کویتان
باران ز پاکی دلتان شرمسار شد
ابر عبوس سخره ی بغض گلویتان
بغض گلو درآمد آواز می شود
خوابیده است گرچه کنون های و هویتان
"قنبرعلی رودگر"
تا آفتاب تن زند از جست و جویتان
اما نه، حسن قصد ندارد نهان شود
بی حاصل است پنجه کشیدن به رویتان
زندان یوسف آینه ی اعتبار اوست
چونانکه جرمهای شما آبرویتان
هرجا که شاهدان جهان انجمن کنند
آنجاست نقل محفلشان گفت و گویتان
روزی به باغ رفتم و دیدم به چشم خویش
گلها درید ه اند گریبان به بویتان
باد صبا قرار ندارد بایستد
از جست و جوی روز و شب و کو به کویتان
باران ز پاکی دلتان شرمسار شد
ابر عبوس سخره ی بغض گلویتان
بغض گلو درآمد آواز می شود
خوابیده است گرچه کنون های و هویتان
"قنبرعلی رودگر"
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
1 comments:
برادران خوبم بهزادو مصطفي فيض الله هرچندقلم من مانند شما نيست اما حرف دلم رابراي شما مي نويسم شما كه مردان بزرگي هستيد وبراي من الگوي مردانگي واستقامت شما سنگ محك مسلمان از نامسلمان هستيد هرچند عمرسعد مسلك هايك تازي مي كنند اما شما حرهاي زمانه هستيد براي سلامتي شمادعا مي كنم تاازشمرهاي زمانه به شما آسيبي نرسانند نمي دانم چه بگويم كه بغض گلويم را فشار ميدهد لعنت بر اين دين فروشان دنيا پرست
ارسال یک نظر