اینروزها مردان بسیاری در کنج زندان بهای آزادی ملت و آزادگی خویشتن را میپردازند، اما تصمیم گرفتم از بین آنها تنها برای برای تو بنویسم. نه آنکه اجر ومنزلت دیگران کمترباشد. برایت می نویسم چراکه حقی بزرگ بر گردن من و بسیاری از جوانان مرز و بوم داری و آن حق معلمیست. آری تو برای ما معلمی کردی بدون درس و مشق و بی آنکه تخته سیاه و کلاسی داشته باشی. تو با گفتار و رفتار حکیمانه ات به ما یاد دادی که در عرصه سیاست باید چشمها را گشود تا سرمان به سنگ واقعیت نخورد.
سالها در کتابها میخواندم که بین حکیم و عالم تفاوت است و معنای دقیق آن را در نمی یافتم تا آنکه با تو آشنا شدم و تو سقراط وار با حکمت شفاهیت بی آنکه کتابی بنویسی و دفتری بگشایی حکمت عملی را در سپهر سیاست برایمان روشن ساختی. برای دانشجویانی امثال من که دنیا را از پنجره تئوری های در هم پیچده میدیدند هیچ چیز ضروری تر از آن نبود که دریابیم سیاست ورزی تنها تئوری پردازی نیست . سیاست ورزی معطوف به عمل در عرصه سیاست است. چه خوب عصاره150 سال سعی وخطای روشنفکران در عرصه سیاست را از زبان پیری به ما درس دادی که "مردان سیاسی در هنگام مدیریت عملی ساخته میشوند". با صبر و حوصله به میان جوانان می آمدی و توجیه شان میکردی که انتخابات تبلور عمل سیاسی در ایران است و نباید با تحریم این فرصت را از دست داد تا اینکه همگان اثبات حرفت را در این انتخابات دیدند، نهالی که سالها وقت و آبرویت را خرج آن کرده بودی به بار نشست و جنبشی چنین پر فروغ از دل صندوقهای رای در آمد.جنبشی که قلب جهانیان را تا آنجا تسخیر کرده که جوانان در مدارس نیویورک فعل "ایرانی شدن" را به معنی ایستادگی در برابرزورگویان ضرب کرده و به کار میبرند.
بی جهت نبود که تو را در همان روزهای نخست بازداشت کردند چراکه از سالها قبل می شناختندت. از همان روزهایی که جرات نداشتند از شورای شهر استعفا بدهند حتی به قیمت گذشتن از لقمه شیرین وزارت. چراکه میدانستند اگر به شورای شهر بیایی " یک تنه همه ایشان را حریفی" و امروز هم جرات ندارند تو را در یک دادگاه علنی محاکمه کنند چراکه میدانند سخنوری و قدرت استدلال را از جدت علی بن ابیطالب علیه السلام به ارث برده ایی. گویی کابوس خطبه ی " انا بن مکه و منی " تو در دادگاه خواب را از چشم ظالمان ربوده است.
18 تیر 78 را یادت هست که پر حادثه ترین شب را میان دانشجویان کوی گذراندی . میدانستی و بعدها هم فاش شد که آن شب قصد جانت را کرده بودند. این خاطره همیشه برایم یادآور شجاعت علی علیه السلام است که درآن شب در بستر پیامبر آرمید و از مرگ نهراسید تا خداوند رحمان در وصف شجاعتش بگوید:
و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رووف بالعباد (و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد، و خدا نسبت به( این) بندگان مهربان است.)
آری با خود می اندیشم که اگر این آیه در عصر ما مصداقی داشته باشد تو و هم رزمانت هستید که دلیرانه جان خود را بر کف گرفته ایید تا از شرافت و آزادگی خلقی دفاع کنید. نه آنان که دین خدا را گروگان گرفته اند و با مشتی القاب و عناوین پوشالی به دنبال مصادره این آیات برای خود پرستی شان هستند انگار نمیدانند جز بر خسرانشان نمی افزاید که "ولا یزید الظالمین الا خسارا"
حس عجیبی همه را فرا گرفته است. انگار همه میدانند که سحرگاه پیروزی نزدیک است. پس با تو میگویم ای معلم خرد ورزی بمان وآسوده خاطر بایست که بیرق سبز عقلانیت و آزادی خواهی به همت میلیونها جوان دلیر ایرانی برافراشته است.
0 comments:
ارسال یک نظر